هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق بیپایان خود سخن میگوید و بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از این عشق دور کند. او از تأثیر عمیق معشوق بر خود میگوید و ترس از دست دادن این عشق را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای سنین پایین ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به بلوغ فکری نیاز دارند.
غزل شمارهٔ ۲۱۰
سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
برود این سر سودایی و سودا نرود
پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست
که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود
پای سست است و رهم دور از آن میترسم
که سر من برود در طلب و پا نرود
هر که را گوشه دل خلوت خاص تو بود
دلش از گوشه خلوت به تماشا نرود
عشقت آمد به سرم و زمن مسکین بستند
عقل و دین هر دو و دانم که بدینها نرود
سیل خون دل ما میرود از دیده بگو
با خیال تو که در خون دل ما نرود
ما دلی ناسره داریم به بازار غمت
درم قلب ندانم برود یا نرود؟
چند گویی که دلم رفت به خوبان سلمان!
دیده بر دوز و دل از دست مده تا نرود
برود این سر سودایی و سودا نرود
پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست
که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود
پای سست است و رهم دور از آن میترسم
که سر من برود در طلب و پا نرود
هر که را گوشه دل خلوت خاص تو بود
دلش از گوشه خلوت به تماشا نرود
عشقت آمد به سرم و زمن مسکین بستند
عقل و دین هر دو و دانم که بدینها نرود
سیل خون دل ما میرود از دیده بگو
با خیال تو که در خون دل ما نرود
ما دلی ناسره داریم به بازار غمت
درم قلب ندانم برود یا نرود؟
چند گویی که دلم رفت به خوبان سلمان!
دیده بر دوز و دل از دست مده تا نرود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.