هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از جستجوی عاشق برای یار دل و وصال با معشوق سخن می‌گوید. شاعر از درد فراق، امید به وصل، وصف لعل لب یار، و تسلیم در برابر عشق می‌سراید. در پایان، با اشاره به ناپایداری دنیا، مخاطب را به صبر و پذیرش تقدیر دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تسلیم در عشق یا ناپایداری دنیا نیاز به درک عمیق‌تری دارند که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است.

غزل شمارهٔ ۲۱۷

یار دل می‌جوید و عاشق روانی می‌دهد
چون کند مسکین در افتادست و جانی می‌دهد؟

چون نمی‌افتد به دستش آستین وصل دوست
بر در او بوسه‌ای بر آستانی می‌دهد

گفت: لعلت می‌دهم کام دلت، باری مرا
گر نمی‌بخشد لبت کامی، زبانی می‌دهد

با وصالش می‌توانم جاودان خوش زیستن
گر فراق او مرا یکدم امانی می دهد

گو برون کن جان و دل هرکس که او چون جام می
می‌رود خود را به دست دلستانی می‌دهد

گفتمش موی تو بر زانو چه آید هر زمان؟
گفت: پیشم شرح حال ناتوانی می‌دهد

گفتم: از من هیچ ذکری می‌رود در حلقه‌اش؟
گفت: سودا بین که تشویش فلانی می‌دهد

غم مخور سلمان به غم خوردن که چرخ از خوان خویش
هر همایی را که بینی استخوانی می‌دهد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.