هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از زیبایی معشوق و تأثیر عمیق عشق بر شاعر سخن می‌گوید. شاعر از جمال بی‌نظیر معشوق، سوختن دل در آتش عشق، و اسرار ناگفتنی این رابطه می‌سراید. همچنین، اشاره‌ای به رهایی از قیدهای دنیوی و پیوستن به عشق حقیقی دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و احساسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارند.

غزل شمارهٔ ۲۱۸

بگذار تا ز طرف نقابت شود پدید
حسنی که مه ندارد و رویی که کس ندید

برق جمال خرمن پندار ما بسوخت
لعلت خیال پرده اسرار ما درید

زلفت مرا ز حلقه زهاد صومعه
زنار بسته بر سر کوی مغان کشید

خود را زدند جان و دلم بر محیط عشق
بیچاره دل غریو شد و جان به لب رسید

اسرار عشقت از در گفت و شنید نیست
سری است ابوالعجب که نه کس گفت و نه شنید

خرم کسی که بر سر بازار عاشقی
کایزد مرا و عشق تو را با هم آفرید
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.