هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلباختگی سخن میگوید و از نامحبوب خود میخواهد که به او توجه کند. او از سرگشتگی و سودای عشق مینالد و اشاره میکند که تنها نقشی که در چشمش میماند، نقش معشوق است. همچنین، شاعر به رابطهی بین سلطان و درویشان اشاره میکند و امیدوار است که مورد لطف قرار گیرد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، درک کامل شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۳۱
نامم به زبان بردن، گیرم که نمیشاید
در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید
نظاره آن منظر، صاحب نظری باید
سرگشته این سودا، ثابت قدمی شاید
بر آب زند هر دم، این دیده نمناکم
نقش تو و جز نقشت، در دیده نمیشاید
چون با سر زلف توست، کار من شوریده
کار من اگر دارد، پیچی و خمی شاید
با ما نظری میکن، گه گاه که سلطان را
درباره درویشان، کردن کرمیشاید
چون گشت علم سلمان، در عشق میندازش
در خیلت اگر باشد، ما را قلمی شاید
در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید
نظاره آن منظر، صاحب نظری باید
سرگشته این سودا، ثابت قدمی شاید
بر آب زند هر دم، این دیده نمناکم
نقش تو و جز نقشت، در دیده نمیشاید
چون با سر زلف توست، کار من شوریده
کار من اگر دارد، پیچی و خمی شاید
با ما نظری میکن، گه گاه که سلطان را
درباره درویشان، کردن کرمیشاید
چون گشت علم سلمان، در عشق میندازش
در خیلت اگر باشد، ما را قلمی شاید
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.