هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق و دوری معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که با وجود غیبت معشوق، هنوز خیال و جمال او در ذهن و چشمش باقی است. او از بوی معشوق و نشانه‌هایش در طبیعت یاد می‌کند و از آرزوی وصال سخن می‌گوید، اما می‌داند که این آرزو برآورده نخواهد شد. در پایان، شاعر از رفتن دل، عمر و روان می‌گوید و تنها آه سرد، لب خشک و چشم اشکبار را برای خود باقی می‌گذارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۶

ای عمر باز رفته، نمی‌آیی از سفر
وی بخفت خفته، هیچ نداری ز ما خبر

ما همچنان خیال تو داریم، در دماغ
ما همچنان جمال تو داریم، در نظر

از بوی تو هنوز نسیم است با صبا
وز روی تو هنوز نشانی است در قمر

سر می‌زنیم بر در سودای وصل و هیچ
از سر خیال وصل نخواهد شدن بدر

دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین
ماییم و آه سرد و لب خشک و چشم تر

رفتی و در پی تو نه تنها دل است و بس
جان عزیز نیز روان است، بر اثر
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.