هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از زبان شاعری است که از فراق یار خود رنج می‌برد و تمام وجودش را به یاد او سپرده است. شاعر از غم‌های ناشی از دوری یار می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ چیز جز یاد و خاطره یارش برایش باقی نمانده است. او حتی در میان طبیعت نیز تنها نشانه‌های یار خود را می‌بیند و تسلیم عشق و اراده یارش شده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۰

زین پیش داشت یار غم کار و بار یار
آخر فرو گذاشت به یکبار کار یار

عمری گذشت تا سخنم را به هیچ وجه
در خود نداد ره، دهن تنگ بار یار

چندانکه می‌روم ز پی یار جز غبار
چیزی نمی‌رسد به من از رهگذار یار

افتاده‌ام به بحری وانگه کدام بحر؟
بحری که نیست ساحل آن جز کنار یار

بار جهان کجا و دل تنگم از کجا؟
جایی است دل که نیست در و غیر بار یار

نگرفته است دامن من هیچ آب و خاک
الا که آب دیده و خاک دیار یار

یار ار به اختیار تو شد نیک، ور نشد
واجب بود متابعت اختیار یار

چون غنچه‌ام اگر چه بسی خار در دل است
من دل خوشم به بوی نسیم بهار یار

بلبل گذاشت شاخ سمن، میل خار کرد
یعنی که خوشتر از گل اغیار خار یار

سلمان! تو چند دعوی یار کنی که خود
پیداست بر محک محبت عیار یار؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.