هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از دردها و رنج‌های عشق شکایت دارد، اما در عین حال، این دردها را با افتخار یادگار معشوق می‌داند. شاعر از بی‌وفایی معشوق گلایه می‌کند، اما همچنان به او عشق می‌ورزد و حاضر به ترک او نیست. در نهایت، شاعر به جایگاه خود نزد معشوق اشاره می‌کند و از این که حتی به عنوان یک سگ هم پیش او اعتباری دارد، ابراز خوشحالی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۲۸۱

از گلستان رویت، در دیده خار دارم
وز رهگذار کویت، در دل غبار دارم

روز الست گشتم، مست از خمار چشمت
هر درد سر که دارم، من زان خمار دارم

بیمارم از دوچشمت، آشفته از دو زلفت
این هر دو حالت از تو، من یادگار دارم

گفتی: وفا ندارم، اینم نگو و باقی
هر عیب را که گویی، من خاکسار دارم

طاووس باغ قدسم، نی بوم این خرابه
آنجاست جلوه‌گاهم، اینجا چه کار دارم؟

من هیچ اگر ندارم، زان هیچ نیست ننگم
بس نیست اینکه در سر، سودای یار دارم

در سینه از هوایش، گنجی نهان نهادم
در دیده از خیالش، باغ بهار دارم

دل را ز دست دادم، می‌ریزم آب دیده
کز دست دیده و دل، خون در کنار دارم

فرموده‌ای که سلمان، کمتر سگی است پیشم
یعنی که من به پیشت، این اعتبار دارم؟

از خون من اگر چه، دارد نگار دستش
ممکن بود که هرگز، دست از نگار دارم؟
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.