هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی بیانگر دلدادگی و وابستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر خود را اسیر عشق می‌داند و هر زخم معشوق را نشانه‌ای از دولت می‌پندارد. او از فراق و وصال می‌گوید و خود را پروانه‌ای می‌داند که از آتش عشق نمی‌گریزد. در پایان، شاعر از ارزش سخنان دلنشین خود سخن می‌گوید و امیدوار است که حدیث عشق او پس از او باقی بماند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۸۲

من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
به کوشش می‌کشم خود را که بر فتراکت آویزم

مرا هر زخم شمشیرت، نشان دولتی باشد
ندانم عاقبت بر سر چه آرد دولت تیزم؟

پس از من بر سر خاکم، اگر روزی گذار افتد
بیابی در هوایت من چو گرد از خاک برخیزم

چنان بر صورت شیرین من بیچاره مفتونم
که در خاطر نمی‌گنجد خیال ملک پرویزم

چو آب آشفته جان بر کف روانم تا کجا سروی
چو قد و قامتت بینم روان در پایش آویزم

نه جای آنکه در کوی وصال یار بنشینم
نه پای آنکه از دست فراق یار بگریزم

برو زاهد چه ترسانی مرا از آتش دوزخ
منم پروانه عاشق که از آتش نپرهیزم

ز چندین گفته سلمان یکی در گوش کن باری
نه از گوهر کمست آخر سخنهای دلاویزم

گهر در گوش بسیاری نماند لیک بعد از من
بسی در گوشها ماند، حدیث گوهر آمیزم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.