هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق و دوری معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که جز اشک و گریه چیزی برای او باقی نمانده است. او از فلک کمک می‌خواهد تا به معشوق برسد و از درد فراق می‌نالد. شاعر همچنین به وفاداری خود اشاره می‌کند و می‌گوید که مانند سایه همواره با معشوق است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۸۸

تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم
ولیک گردش گردون گرفته است عنانم

مگو که اشک مران در پیم، بگو: من مسکین
به غیر اشک چه دارم که در پی تو برانم؟

تو رفتی و من گریان بمانده‌ام، عجب از من
بدین طریق که می‌رانم آب دیده بمانم

برید ما به جز از آب دیده نیست گر از تو
اجازه هست بدیده همین دمش بدوانم

ز جان خویش جدا ماندم، ای فلک مددی ده
مرا به خدمت جانان رسان به جان مرسانم

مرا ز پای در آورد دستبرد فراقت
به سر به خدمتت آیم به پای اگر نتوانم

مرا اگر بخوانی همین بس است که باری
ز نامه تو سلامی به نام خویش بخوانم

به مهر روی تو هر دم منورست ضمیرم
به وصف لعل تو هر دم مرصع است زبانم

تو گفته‌ای که ز سلمان، فتاده‌ایست، چه آید؟
من اوفتاده‌ام اما چو سایه با تو روانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.