هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه از درد عشق و غم یار سخن میگوید. شاعر از عشق بیپایان خود به معشوق و رنجهای ناشی از آن مینالد. او از تنهایی و بیکسی شکایت دارد و در نهایت، به شنیدن پاسخی از لب بحر اشاره میکند که راه نجات را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، بیان غم و تنهایی نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۲۱
بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من
تیر مژگان تو از جوشن جان میگذرد
بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من
روز دیوان قیامت که منازل بخشند
عرصات سر کوی تو بود منزل من
هر کسی میکند از یار مرادی حاصل
حاصل من غم یارست و خوشا حاصل من!
نه رفیقی است که باری ز دلم برگیرد
نه شفیقی است که آسان کند این مشکل من
دوش در بحر غمت غوطه زنان میگفتم:
چیست تدبیر من و واقعه هایل من؟
میشنیدم ز لب بحر که سلمان مطلب
راه بیرون شد ازین ورطه بیساحل من
غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من
تیر مژگان تو از جوشن جان میگذرد
بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من
روز دیوان قیامت که منازل بخشند
عرصات سر کوی تو بود منزل من
هر کسی میکند از یار مرادی حاصل
حاصل من غم یارست و خوشا حاصل من!
نه رفیقی است که باری ز دلم برگیرد
نه شفیقی است که آسان کند این مشکل من
دوش در بحر غمت غوطه زنان میگفتم:
چیست تدبیر من و واقعه هایل من؟
میشنیدم ز لب بحر که سلمان مطلب
راه بیرون شد ازین ورطه بیساحل من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.