هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق و علاقه خود به معشوق سخن می‌گوید. او از چشم خود به عنوان نمادی از عشق و اشتیاق یاد می‌کند و از غبار پای معشوق به عنوان توتیا و خونبهای چشم خود نام می‌برد. شاعر از مردم چشم و روشنایی سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق به خانه نور او بیاید. همچنین، او از دردها و رنج‌های عشق می‌گوید و از صبا می‌خواهد که ذره‌ای از خاک پای معشوق را برای او بیاورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۳۲۲

ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
کمترین گردی ز کویت خونبهای چشم من

چشم من جز دیدن رویت ندارد هیچ رای
راستی را روشن و خوبست رای چشم من

مردم چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
مردمی فرمای و روشن کن سرای چشم من

من ز چشم خود ملولم کاشکی برخاستی
از درت گردی و بنشستی بجای چشم من

هر کجا دردی است باشد در کمین جان ما
هر کجا گردیست گردد در هوای چشم من

تا خیالت آشنای مردم چشم من است
هر شبی در موج خون است آشنای چشم من

می‌زند چشمم رهی تر آنچنان کاندر عراق
رودها بربسته‌اند از پرده‌های چشم من

گر چه چشمم بسته است اما سر شکم می‌رود
باز می‌گوید به مردم، ماجرای چشم من

ای صبا گر خاک پای او به دست آید تو را
ذره‌ای زان کوش، داری از برای چشم من

چشم سلمان را منور کن به نور خون که هست
روی تو، آیینه گیتی نمای چشم من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۶/۱۵ ۲۳:۲۳

باابروبادوگل درحاشیه