هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از درد عشق و فراق سخن میگوید. شاعر از عشق به عنوان تنها آرزوی خود یاد میکند و از دوری معشوق شکایت دارد. او از تسلیمناپذیری در برابر عشق و اشتیاق سوزان خود میگوید و از بیتوجهی معشوق گلایه میکند. در پایان، شاعر به محدودیتهای گفتوگو درباره عشق اشاره میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۲۳
ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من
عشق است عادت تو و در دست خوی من
جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!
آن روز را که کم شود این آرزوی من
برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:
بنشین که نیست راه برون شد ز کوی من
خون میخورم به جای می و ذوق مستیم
داند کسی که خورد دمی از سبوی من
از چشم من برفت چو آب و در آتشم
کان رفته نیز باز کی آید به جوی من؟
آن سرو سرکش متمایل که میل او
باشد به جانب همه الا به سوی من
سلمان ز جمله خلق گرفتار برد گوی
فیالجمله تا کجا رسد این گفت و گوی من؟
عشق است عادت تو و در دست خوی من
جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!
آن روز را که کم شود این آرزوی من
برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:
بنشین که نیست راه برون شد ز کوی من
خون میخورم به جای می و ذوق مستیم
داند کسی که خورد دمی از سبوی من
از چشم من برفت چو آب و در آتشم
کان رفته نیز باز کی آید به جوی من؟
آن سرو سرکش متمایل که میل او
باشد به جانب همه الا به سوی من
سلمان ز جمله خلق گرفتار برد گوی
فیالجمله تا کجا رسد این گفت و گوی من؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.