هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و سوز عاشق است که درگیر زیبایی و جذابیت معشوق شده است. شاعر از زلف کمندافکن، عارض آتشین، و شیوه‌های دلربای معشوق سخن می‌گوید و از دل سوخته و حال آشفته خود می‌نالد. او از باد صبا می‌خواهد که دامن گل را نکشد تا بلبل بتواند بر دامن او بنشیند. همچنین، شاعر از بی‌تأثیری آه سرد بر دل سخت معشوق شکایت دارد و در نهایت، از معشوق می‌خواهد که بر دلش رحم کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عارفانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

غزل شمارهٔ ۳۳۰

باز می‌افکند آن زلف کمند افکن او
کار آشفته ما را همه در گردن او

مکش ای باد صبا دامن گل را که نهاد
کار خود بلبل سودا زده بر دامن او

آتش عارض او از دل ماهر دودی
که برآورد بر آمد همه پیرامن او

اینکه مویی شده‌ام در غم آن موی میان
کاج ( کاش ) مویی شدمی همچو میان بر تن او

چه کنم حال درون عرض که حال دل من
می‌نماید رخ چون آینه روشن او

آهن سرد چه کوبم؟ که دم آتشیم
نکند هیچ اثر در دل چون آهن او

باز بر هم زده‌ای زلف به هم برزده‌ای
که رباید دل مسکین من و مسکن او

رحم کن بر دل سلمان که به تنگ آمده‌اند
مردم از شیوه چشم تو و از شیون او
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.