هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دوری از معشوق و رنج ناشی از آن می‌گوید. او از درد فراق و بی‌قراری دلش سخن می‌گوید و امیدوار است که روزی دوباره به وصل یار برسد. شاعر از عناصر طبیعت مانند خورشید، نسیم صبح و آب حیات برای بیان احساساتش استفاده می‌کند و در نهایت، راز دلش را با باد در میان می‌گذارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۳۳

دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو
چون تنی باشد که جانش رفته باشد دور ازو

ذره حالم نمی‌گردد ز حال ذره‌ای
کافتاب عالم آرا بازگیرد نور ازو

گو نسیم صبح از خاک درش بویی دهد
بو که بستانم دمی داد دل رنجور ازو

کی به جوی چشم من بازآید آن آب حیات
تا خراب آباد جان من شود معمور ازو

ای خضر زان چشمه نوشین نشانی باز ده
کاروزی شربتی دارد دل محرور ازو

چشم مستش را ورق افشان کرد چشمم را بپرس
تا چه می‌خواهد مدام آن نرگس مخمور ازو

دل چو رازش گفت با جان من نبودم در میان
در درون او بود و بس شد راز او مشهور ازو

هرچه باداباد خواهم راز دل با باد گفت
همدم است القصه نتوان داشتن مستور ازو

بر بیاض دیده سلمان می‌کند نقش سواد
کان جو بگشاید ببارد لولو منثور ازو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.