هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام خود می‌گوید. او از دل سوخته‌اش، آرزوی وصال، و تأثیر عمیق غم عشق بر زندگی خود سخن می‌گوید. همچنین، از می و جام به عنوان نمادهای تسکین دهنده یاد می‌کند و در نهایت، به ناتوانی در بیان کامل رنج فراق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۲

مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی
بردم به کمانخانه ابروی تواش پی

خامند کسانی که به داغت نرسیدند
من سوخته آن که به من کی رسد او کی؟

ساقی به سفال کهنم جام جم آور
مطلوب سکندر بد هم در قدح کی

صد بار می لعل تو جانم به لب آورد
ای دوست به کامم برسان یکدم از آن می

مطرب بزن آن ساز جگر سوز دمادم
ساقی بده آن جام دلفروز پیاپی

در شرح فراق تو سخن را چه دهم بسط؟
شرط ادب آن است که این نامه کنم طی

بی رویت اگر دیده به خورشید کنم باز
صد بار کند چشم من از شرم رخت خوی

بی بویت اگر برگذرد باد بهاری
حقا که بود بر دل من سردتر از دی

سلمان ره سودای تو می‌رفت غمت گفت
کین راه به پای چو تویی نیست بروهی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.