۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۸

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی
کردیم سوال و نشنیدیم جوابی

خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را
جز دیده که ما را مددی کرد به آبی

من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست
ای عمر تو بگذر اگرت هست شتابی

در شرح فراقت چه نویسم که نگنجد
شرح غم هجران تو در هیچ کتابی

در خواب خیال تو هوس دارم و کو خواب
ای بخت شبی بخش بدین یکدمه خوابی

جان خواست که در لطف به شکل تو بر آید
هم رنگی طاوس هوس کرد غرابی

دی مدعیی دعوت من که سلمان
تا کی ز خرابات چه آید ز خرابی

آمد به سرم عشق که مشنو سخن او
تو روی به ما کرده‌ای او روی به آبی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.