هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سلمان ساوجی، به زیبایی‌های معشوق و دردهای عشق می‌پردازد. شاعر از زلف و قامت معشوق سخن می‌گوید و به ناپایداری عشق و سستی عهدها اشاره می‌کند. همچنین، مفاهیم عرفانی مانند هستی و نیستی نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی نیاز به دانش ادبی و فلسفی پایه دارد.

غزل شمارهٔ ۳۵۰

خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی
صبا فدای تو بادم، برو که نیک بجستی

غلام قامت آن لعبتم که سرو سهی را
شکست قد بلندش، به راستی و درستی

بیا و عهد ز سر گیر، ای نگار اگر چه
هزار عهد ببستی، چو زلف و باز شکستی

ز زلف و چشم تو من دوش داشتم گله‌ای چند
نگفتم و چه بگویم حکایت شب مستی

تو تا حدیث نکردی، مرا نگشت محقق
که چون پدید شد از نیستی لطیفه هستی؟

مرا تو عین زلالی، ولی گذشته ز فرقی
مرا تو تازه نگاری، ولی برفته ز دستی

به نور دیده سزاوار آنکه روی تو بیند
تو لطف کردی و دردی به مردمان ننشستی

ز عهد سست و دل سخت توست ناله سلمان
تو نیز خوی فرا کن، دلا به سستی و سختی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.