هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سلمان ساوجی، شاعر فارسی‌زبان، بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، از عشق به معشوق، درد فراق، و امید به وصال سخن می‌گوید. او از ساقی می‌خواهد که با شراب، درد او را تسکین دهد و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند. شعر پر از احساسات شدید و تصاویر شاعرانه است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف شراب در شعر ممکن است برای برخی گروه‌های سنی نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۶۵

گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
بیا بشکن که مخمورم، خمارم زان می باقی

من از عشق تو می‌میرم، بگو: کاخر چه تدبیرم؟
که زد مار غمم بر دل نه تریاق است و نه راقی

ز تاب لعل و آب می، فکندی آتشی بر ما
تو در ما آخر این آتش چرا افکندی ای ساقی؟

به دردی کن دوای من که بیماران عشقت را
کند درد تو درمانی کند زهر تو تریاقی

ز شرح شوق دیدارت، مقصر شد زبان من
قلم را بر تراشیدم که گوید حال مشتاقی

من از شوق تو چون پروانه می‌سوزم چرا یک شب
دلت بر من نمی‌سوزد، نه آخر شمع عشاقی؟

تو داری طاق ابرویی که جفتش نیست در عالم
تویی آنکس که در عالم، به جفت ابروان طاقی

نکو رویی و بدخویی، رفیقانند و من باری
تو را چندانکه می‌بینم، سراپا حسن اخلاقی

ز مهر روی او عمری است تا دم می‌زنی سلمان
به مهرش صادقی چون صبح از آن مشهور آفاقی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.