۲۹۴ بار خوانده شده
ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟
وی گل نقاب بگشا، شرم و حجاب تا کی؟
ماییم تشنه و تو عین الحیات مایی
همچون سراب ما را دادن فریب تا کی؟
دل خواست از تو چیزی، فرمودهای که صبری
جانم رسید بر لب، صبر و شکیب تا کی؟
ای شهسوار خوبان، یکدم به من فرود آی
بردن عنان ز دستم، پا در رکاب تا کی؟
در جست و جوی وصلت، ما را چو آب و آتش
گه بر فراز رفتن، گه در نشیب تا کی؟
خواهند باز دیدن، یک روز هم حسابی
از بیدلان ستاندن، دل بیحساب تا کی؟
خوفم مده که سلمان، در غم تو را بسوزم
پروانه را ز آتش، دادن نهیب تا کی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وی گل نقاب بگشا، شرم و حجاب تا کی؟
ماییم تشنه و تو عین الحیات مایی
همچون سراب ما را دادن فریب تا کی؟
دل خواست از تو چیزی، فرمودهای که صبری
جانم رسید بر لب، صبر و شکیب تا کی؟
ای شهسوار خوبان، یکدم به من فرود آی
بردن عنان ز دستم، پا در رکاب تا کی؟
در جست و جوی وصلت، ما را چو آب و آتش
گه بر فراز رفتن، گه در نشیب تا کی؟
خواهند باز دیدن، یک روز هم حسابی
از بیدلان ستاندن، دل بیحساب تا کی؟
خوفم مده که سلمان، در غم تو را بسوزم
پروانه را ز آتش، دادن نهیب تا کی؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.