هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دوری و فراق معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که نه فرصتی برای دیدار او می‌یابد و نه وصال او را به دست می‌آورد. او از ضعف و ناتوانی خود در فراق معشوق می‌گوید و آرزوی دیدار او را دارد. شاعر تأکید می‌کند که هرگز از عهد خود با معشوق بازنخواهد گشت و غم دلش را بیش از این با او در میان نخواهد گذاشت تا مبادا معشوق از او دلگیر شود. در پایان، از دوری معشوق و تأثیر آن بر خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۶۸

نه در کوی تو می‌یابم مجالی
نه می‌بینم وصالت هر به سالی

مجالی کی بود بر خاک آن کوی؟
که باد صبح را نبود مجالی

ز مهر روی چون ماه تمامت
تنم گشت از ضعیفی، چون هلالی

خیال خواب دارد، دیده من
مگر کز وصل او، بیند خیالی

تو گر برگشتی از پیمان دل من
نگردد هرگز از حالی به حالی

نگویم بیش ازین، با تو غم دل
مبادا کز منت گیرد ملالی!

بیا کز دوری روی تو سلمان
تنش از ناله شد مانند نالی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.