هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که از مفاهیمی مانند شراب روحانی، بزم معنوی، و عشق الهی سخن میگوید. شاعر از مفاهیمی مانند ساقی غیب، بزم قدس، و عقل دریایی در مقابل عقل خشک استفاده میکند تا تفاوت بین عشق حقیقی و عقل محدود را نشان دهد. در نهایت، شاعر به شمس تبریزی اشاره میکند و از مخاطب میخواهد که راه و روش او را در پیش گیرد.
رده سنی:
18+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شعری قدیمی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰
بِگَردان شراب ای صَنَم بیدِرنگ
که بَزم است و چَنگ و تَرنگاتَرَنگ
ولی بَزمِ روح است و ساقیِّ غَیب
بِبویید بوی و نَبینید رنگ
تو صَحرایِ دل بین در آن قَطره خون
زِهی دشتِ بیحَد، در آن کُنجِ تنگ
دَران بَزمِ قُدسَند اَبْدالْ مَست
نه قُدسی که اُفْتَد به دستِ فَرنگ
چه اَفْرنگ؟ عقلی که بُوَد اصلِ دین
چو حَلْقهست بر دَر، درآن کوی و دَنگ
زِ خُشکیست این عقل و دریاست آن
بِماندهست بیرون، زِبیمِ نَهنگ
بِدِه میْ گِزافه به مَستانِ حَق
که نی عَربَده بینی آن جا، نه جنگ
یکی جامْ بِنْمودشان در اَلَست
که از جامِ خورشید دارند نَنگ
تو گویی که بیدست و شیشه کِه دید
شَرابِ دلارام و بَگْنیّ و بَنگ؟
بِبین نیم شب خَلْق را جُمله مَست
زِسَغْراقِ خواب و زِساقیِّ زنگ
قِطارِ شُتُر بین که گشتند مَست
نَدانند اَفْسار از پالْهَنگ
خَمُش کُن که اغلب همه باخودند
همه شهر لَنْگَند، تو هم بِلَنگ
رَهْ و سیرتِ شَمسِ تبریز گیر
به جُرأت چو شیر و به حَمله پَلَنگ
که بَزم است و چَنگ و تَرنگاتَرَنگ
ولی بَزمِ روح است و ساقیِّ غَیب
بِبویید بوی و نَبینید رنگ
تو صَحرایِ دل بین در آن قَطره خون
زِهی دشتِ بیحَد، در آن کُنجِ تنگ
دَران بَزمِ قُدسَند اَبْدالْ مَست
نه قُدسی که اُفْتَد به دستِ فَرنگ
چه اَفْرنگ؟ عقلی که بُوَد اصلِ دین
چو حَلْقهست بر دَر، درآن کوی و دَنگ
زِ خُشکیست این عقل و دریاست آن
بِماندهست بیرون، زِبیمِ نَهنگ
بِدِه میْ گِزافه به مَستانِ حَق
که نی عَربَده بینی آن جا، نه جنگ
یکی جامْ بِنْمودشان در اَلَست
که از جامِ خورشید دارند نَنگ
تو گویی که بیدست و شیشه کِه دید
شَرابِ دلارام و بَگْنیّ و بَنگ؟
بِبین نیم شب خَلْق را جُمله مَست
زِسَغْراقِ خواب و زِساقیِّ زنگ
قِطارِ شُتُر بین که گشتند مَست
نَدانند اَفْسار از پالْهَنگ
خَمُش کُن که اغلب همه باخودند
همه شهر لَنْگَند، تو هم بِلَنگ
رَهْ و سیرتِ شَمسِ تبریز گیر
به جُرأت چو شیر و به حَمله پَلَنگ
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.