هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، جنون، تأمل، آزادی و رهایی از قیود مادی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند می، ساقی، و گلشن برای بیان مضامین عمیق استفاده کرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای به کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربهی زندگی بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۰۰
به تردستی بزن ساقی غنیمتدار قلقل را
مبادا خشکی افشاردگلوی شیشهٔ مل را
ز دلها تا جنون جوشد نگاهی را پرافشانکن
جهان تا گرد دلگیرد پریشان سازکاکل را
چسان رازتنگهدارم کهاین سررشتهٔ غیرت
چو بالیدن به روی عقده میآرد تأمل را
سرشکاز دیده بیرون ریختممینا بهجوش آمد
چکیدنهای این خم آبیاریکرد قلقل را
درین محفلکه جوشدگرد تشویش از تماشایش
به خواب امن میباشد نگه چشم تغافل را
زبحث شورش دریا نبازد رنگ تمکینت
چوگوهرگر بفهمی معنی درس تأمل را
دچار هرکه شد آیینهرنگ جلوهاشگیرد
صفای دل برون از خویش نپسندد تقابل را
جنون ناتوانان را خموشی میدهد شهرت
به غیراز بو صدایی نیست زنجیر رگگل را
نیاز و ناز باهم بسکه یک رنگند درگلشن
زبوی غنچه نتوان فرقکرد آواز بلبل را
به می رفعکجی مشکل بود ازطبعکج طینت
به زور سیل نتوان راستکردن قامت پل را
شکنج جسم و عرض دستگاه ای بیخبر شرمی
غبارانگیز ازین خاک و تماشاکن تجمل را
فسردنگر همهگوهر بود بیآبرو باشد
بکن جهد آن قدرکز خاک برداری توکل را
به پستی نیز معراجی استگر آزادهای بیدل
صدای آب شو ساز ترقیکن تنزل را
مبادا خشکی افشاردگلوی شیشهٔ مل را
ز دلها تا جنون جوشد نگاهی را پرافشانکن
جهان تا گرد دلگیرد پریشان سازکاکل را
چسان رازتنگهدارم کهاین سررشتهٔ غیرت
چو بالیدن به روی عقده میآرد تأمل را
سرشکاز دیده بیرون ریختممینا بهجوش آمد
چکیدنهای این خم آبیاریکرد قلقل را
درین محفلکه جوشدگرد تشویش از تماشایش
به خواب امن میباشد نگه چشم تغافل را
زبحث شورش دریا نبازد رنگ تمکینت
چوگوهرگر بفهمی معنی درس تأمل را
دچار هرکه شد آیینهرنگ جلوهاشگیرد
صفای دل برون از خویش نپسندد تقابل را
جنون ناتوانان را خموشی میدهد شهرت
به غیراز بو صدایی نیست زنجیر رگگل را
نیاز و ناز باهم بسکه یک رنگند درگلشن
زبوی غنچه نتوان فرقکرد آواز بلبل را
به می رفعکجی مشکل بود ازطبعکج طینت
به زور سیل نتوان راستکردن قامت پل را
شکنج جسم و عرض دستگاه ای بیخبر شرمی
غبارانگیز ازین خاک و تماشاکن تجمل را
فسردنگر همهگوهر بود بیآبرو باشد
بکن جهد آن قدرکز خاک برداری توکل را
به پستی نیز معراجی استگر آزادهای بیدل
صدای آب شو ساز ترقیکن تنزل را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.