هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از بیدل، شاعر پارسیگوی، به مضامینی مانند عشق، عرفان، فنا، وحدت وجود، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر از اشک، باده، و عشق به عنوان نمادهایی برای بیان حالات روحانی و عرفانی استفاده میکند. او به ناپایداری دنیا و اعتباری بودن ناموس هستی اشاره دارد و عشق را به عنوان نیرویی توصیف میکند که انسان را از قیدوبندهای مادی رها میسازد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابلدرک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد.
غزل شمارهٔ ۵۸۰
در بهارگریه عیش بیدلان آماده است
اشک تاگل میکند هم شیشه و هم باده است
طینت عاشق همین وحشت غبار ناله نیست
چون شرارکاغذ اینجا داغ هم آزاده است
هیچکس واقف نشد از ختمکار رفتگان
در پی اینکاروان هم آتشی افتاده است
پردهٔ ناموس هستی اعتباری بیش نیست
م ما را شیشهایگر هست رنگباده است
منزل خاصی نمیخواهد عبادتگاه شوق
هرکف خاکیکه آنجا سر نهی سجاده است
زاهد ز رشک شرار شوق ما تردامنان
همچو خارخشک بهر سوختن آماده است
عقلکو تا جمع سازد خاطر از اجزای ما
عشق مشت خاک ما را سر به صحرا داده است
خار راه اهل بینش جلوهٔ اسباب نیست
ازکمند الفت مژگان نگه آزاده است
زنهار! ایمن مباش ز شک دردآلود من
گرهمه یکشبنم استاین طفل توفانزاده است
تا فنا در هیچ جا آرام نتوان یافتن
هرچهجزمنزل درینوادیست یکسرجادهاست
گوهر ماکاش از ننگ فسردن خون شود
میرود دریا ز خویش و موج ما استاده است
دل به نادانی مده بیدلکه در ملک یقین
تختهٔ مشق خیال است آینه تاساده است
اشک تاگل میکند هم شیشه و هم باده است
طینت عاشق همین وحشت غبار ناله نیست
چون شرارکاغذ اینجا داغ هم آزاده است
هیچکس واقف نشد از ختمکار رفتگان
در پی اینکاروان هم آتشی افتاده است
پردهٔ ناموس هستی اعتباری بیش نیست
م ما را شیشهایگر هست رنگباده است
منزل خاصی نمیخواهد عبادتگاه شوق
هرکف خاکیکه آنجا سر نهی سجاده است
زاهد ز رشک شرار شوق ما تردامنان
همچو خارخشک بهر سوختن آماده است
عقلکو تا جمع سازد خاطر از اجزای ما
عشق مشت خاک ما را سر به صحرا داده است
خار راه اهل بینش جلوهٔ اسباب نیست
ازکمند الفت مژگان نگه آزاده است
زنهار! ایمن مباش ز شک دردآلود من
گرهمه یکشبنم استاین طفل توفانزاده است
تا فنا در هیچ جا آرام نتوان یافتن
هرچهجزمنزل درینوادیست یکسرجادهاست
گوهر ماکاش از ننگ فسردن خون شود
میرود دریا ز خویش و موج ما استاده است
دل به نادانی مده بیدلکه در ملک یقین
تختهٔ مشق خیال است آینه تاساده است
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.