هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای غنی، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، حیرت، و جستجوی معنوی میپردازد. شاعر از دلشدگی، بیقراری، و تلاش برای درک حقیقت وجود صحبت میکند و از مفاهیمی مانند آیینه، موج، و خاک برای بیان احساسات خود استفاده مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۵۸۱
دل به یاد جلوهای طاقت به غارت داده است
خانهٔ آیینهام از تاب عکس افتاده است
الفت آرام، چون سد ره آزاده است
پایخوابآلودهٔ دامانصحرا جاده است
تهمتآلود تک وپوی هوسها نیستم
همچوگوهر طفلاشک من تحیرزاده است
پیری از اسباب هشی میدهد زیب دگر
جوهر آیینهٔ مهتاب موج باده است
نیست نقش پا بهگلزار خرامت جلوهگر
دفتر برگ گل از دست بهار افتاده است
مفت عجز ماستگرپامالی هم میکشیم
نقشپای رهروانسرمشقعیش جاده است
رفتهایم از خویش اما از مقیمان دلیم
حیرت ازآیینه هرگزپا برون ننهاده است
داغ شو، زاهدکه در آیین مرتاضان عشق
خاکگردیدن بر آب افکندن سجاده است
دل درستی در بساط حادثات دهر نیست
سنگ هم درکسوتمینا شکست آماده است
میتپد گردابم از اندیشهٔ آغوش بحر
دام چشم سوزن و نخجیر سخت افتاده است
از تپیدنهای دل بیطاقتی دارد نفس
منزلماکاروان را درس وحشت داده است
چون نگاه چشم بسمل بیتعلق میرویم
قاصد بیمطلبیم و نامهٔ ما ساده است
بیقرار شوق بیدل قابل تسخیر نیست
گر همه دربند دل باشد نفس آزاده است
خانهٔ آیینهام از تاب عکس افتاده است
الفت آرام، چون سد ره آزاده است
پایخوابآلودهٔ دامانصحرا جاده است
تهمتآلود تک وپوی هوسها نیستم
همچوگوهر طفلاشک من تحیرزاده است
پیری از اسباب هشی میدهد زیب دگر
جوهر آیینهٔ مهتاب موج باده است
نیست نقش پا بهگلزار خرامت جلوهگر
دفتر برگ گل از دست بهار افتاده است
مفت عجز ماستگرپامالی هم میکشیم
نقشپای رهروانسرمشقعیش جاده است
رفتهایم از خویش اما از مقیمان دلیم
حیرت ازآیینه هرگزپا برون ننهاده است
داغ شو، زاهدکه در آیین مرتاضان عشق
خاکگردیدن بر آب افکندن سجاده است
دل درستی در بساط حادثات دهر نیست
سنگ هم درکسوتمینا شکست آماده است
میتپد گردابم از اندیشهٔ آغوش بحر
دام چشم سوزن و نخجیر سخت افتاده است
از تپیدنهای دل بیطاقتی دارد نفس
منزلماکاروان را درس وحشت داده است
چون نگاه چشم بسمل بیتعلق میرویم
قاصد بیمطلبیم و نامهٔ ما ساده است
بیقرار شوق بیدل قابل تسخیر نیست
گر همه دربند دل باشد نفس آزاده است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.