هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دستاوردهای خود در آزادسازی، عشق، و آفرینش سخن می‌گوید. او از آزاد کردن زندانیان، ایجاد شادی در دل عاشقان، و آباد کردن راه عشق صحبت می‌کند. همچنین، از آفرینش جهان، برکشیدن یوسف از چاه، و تسلط بر شیران و تبدیل آن‌ها به موجودات مطیع یاد می‌کند. شاعر خود را فراتر از جهان می‌داند و از قدرت و استادی خود در تغییر و هدایت دیگران سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق، آفرینش، و قدرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۰۲

زِ زندانْ خَلْق را آزاد کردم
رَوانِ عاشقان را شاد کردم

دَهانِ اژدَها را بَردَریدم
طَریقِ عشق را آباد کردم

زِ آبی من جهانی بَرتَنیدم
پس آن گَهْ آب را پُرباد کردم

بِبَستم نَقْش‌‌ها بر آبْ کان را
نه بر عاج و نه بر شِمْشاد کردم

زِ شادی نَقْشْ خود جانْ می‌دَرانَد
که من نَقْشِ خودش میعاد کردم

زِ چاهی یوسُفان را بَرکَشیدم
که از یعقوبِ ایشانْ یاد کردم

چو خُسروْ زُلفِ شیرینان گرفتم
اگر قَصدِ یکی فرهاد کردم

زِهی باغی که من تَرتیب کردم
زِهی شهری که من بُنیاد کردم

جهان دانَد که تا من شاهِ اویَم
بِدادَم دادِ مُلْک و داد کردم

جهان دانَد که بیرون از جهانم
تَصوّر بَهرِ اِسْتِشْهاد کردم

چه اُستادانْ که من شَهْمات کردم
چه شاگردانْ که من اُستاد کردم

بَسا شیران که غُرّیدند بر ما
چو روبَهْ عاجز و مُنْقاد کردم

خَمُش کُن آن کِه او از صُلْبِ عشق است
بَسَسْتَش اینک من ارشاد کردم

وَلیک آن را که طوفانِ بَلا بُرد
فروشُد گر چه من فریاد کردم

مَگَر از قَعْرِ طوفانَش بَرآرَم
چُنان که نیست را ایجاد کردم

بَرآمَد شَمسِ تبریزی بِزَد تیغ
زبانْ از تیغِ او پولاد کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.