هوش مصنوعی:
راوی در جوانی با فردی به نام طالبی رابطهای عاشقانه داشت که به دلیل رفتار ناخوشایند طالبی، رابطه را قطع کرد. پس از مدتی، طالبی با ظاهری تغییرکرده و جذابیت کمتر بازگشت، اما راوی دیگر علاقهای به او نداشت و با شعرهایی او را رد کرد. طالبی نیز در پاسخ گفت که گویا حسنش سوگوار شده است.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عاشقانه، جدایی و تحلیل احساسات است که برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین استفاده از زبان ادبی و شعر ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
حکایت شمارهٔ ۱۰
در عنفوان جوانی چنان که افتد و دانی با شاهدی(طالبی) سری و سرّی داشتم به حکم آنکه حلقی داشت طیِّبُ الاَدا وَ خَلقی کالبدرِ اذا بَدا.
اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:
برو هر چه می بایدت پیش گیر
سر ما نداری سر خویش گیر
شنیدمش که همیرفت و میگفت
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر
اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:
آن روز که خط شاهدت بود
صاحب نظر از نظر براندی
تازه بهارا ورقت زرد شد
دیگ منه کآتش ما سرد شد
پیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تست
یعنی از روی نیکوان خط سبز
دل عشاق بیشتر جوید
بوستان تو گند زاریست
بس که بر میکنی و میروید
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
جواب داد ندانم چه بود رویم را
مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیدست
اتفاقاً به خلاف طبع از وی حرکتی بدیدم که نپسندیدم دامن ازو در کشیدم و مهره برچیدم و گفتم:
برو هر چه می بایدت پیش گیر
سر ما نداری سر خویش گیر
شنیدمش که همیرفت و میگفت
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد
رونق بازار آفتاب نکاهد
این بگفت و سفر کرد و پریشانی او در من اثر
اما به شکر و منت باری پس از مدتی باز آمد آن حلق داودی متغیر شده و جمال یوسفی به زیان آمده و بر سیب زنخدانش چون به گردی نشسته و رونق بازار حسنش شکسته متوقع که در کنارش گیرم. کناره گرفتم و گفتم:
آن روز که خط شاهدت بود
صاحب نظر از نظر براندی
تازه بهارا ورقت زرد شد
دیگ منه کآتش ما سرد شد
پیش کسی رو که طلبکار تست
ناز بر آن کن که خریدار تست
یعنی از روی نیکوان خط سبز
دل عشاق بیشتر جوید
بوستان تو گند زاریست
بس که بر میکنی و میروید
گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش
نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید
جواب داد ندانم چه بود رویم را
مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیدست
تعداد ابیات: ۱۷
۲۶۳۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.