هوش مصنوعی: متن داستانی را روایت می‌کند که در آن یک معلم بداخلاق و سختگیر در مغرب، کودکان را آزار می‌دهد و باعث ناراحتی مردم می‌شود. پس از اخراج او، معلمی مهربان و بردبار جایگزین می‌شود، اما کودکان از مهربانی او سوءاستفاده کرده و به درس بی‌اعتنایی می‌کنند. در نهایت، معلم اول بازگردانده می‌شود. در پایان، حکایتی از یک پیرمرد نقل می‌شود که اشاره به اهمیت نظم و انضباط در آموزش دارد.
رده سنی: 14+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و اجتماعی پیچیده‌ای است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، برخی عبارات ممکن است نیاز به تفسیر داشته باشند که برای سنین پایین مناسب نیست.

حکایت شمارهٔ ۴

معلم کُتّابی دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گدا طبع ناپرهیزگار که عیش مسلمانان به دیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی. جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه به دست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار گه عارض سیمین یکی را طپنچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی. القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را به مصلحی دادند پارسای سلیم نیک مرد حلیم که سخن جز به حکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی.
کودکان را هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند به اعتماد حلم او ترک علم دادند اغلب اوقات به بازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی

استاد معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم، معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و به جای خویش آورده. انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که ابلیس را معلم ملائکه دیگر چرا کردند. پیرمردی ظریف جهاندیده گفت:

پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد

بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.