هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق و حیرت‌های عاشقانه است. شاعر از تهمت‌های ناروا، عهد و پیمان معشوق، حسرت‌های خود و ناتوانی در رسیدن به مقصود سخن می‌گوید. همچنین، از عجز و نیاز خود در برابر معشوق و وابستگی روح و جانش به او یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

غزل شمارهٔ ۶۸۸

به‌دست و تیغ‌کسی خون من حنابسته‌ست
به حیرتم‌که عجب تهمت بجا بسته‌ست

ز جیب ناز خطش سر برون نمی‌آرد
ز بسکه عهد به خلوتگه حیا بسته‌ست

زه قبای بتی غنچه‌کرد دلها را
که حسنش ازرگ‌گل بند بر قبا بسته‌ست

غبار من همه تن بال حسرت است اما
ادب همان ره پرواز مدعا بسته‌ست

به وادی طلبت نارسایی عجزیم
که هرکه رفته زخود خویش را به‌ما بسته‌ست

امیدهاست که جز سجده‌ام نفرماید
کسی‌که خاصیت عجز برگیا بسته‌ست

تن از بساط حریرم چه‌گونه بندد طرف
که دل به سلسلهٔ نقش بوریا بسته‌ست

نگاه حسرتم و نیست تاب پروازم
که حیرت از مژه‌ام بال بر قفابسته‌ست

گداخت حیرت نقاش رنگ تصویرم
که‌نقش هستی من بی‌نفس چرا بسته‌ست

مگربه آتش دل التجا برم چوسپند
که بی‌زبانم وکارم به ناله وابسته‌ست

چو شمع تا به فنا هیچ‌جا نیاسایم
مرا سری‌ست‌که احرام نقش پا بسته‌ست

مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد
گه بیدل اینهمه‌مضمون دلگشا بسته‌ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.