هوش مصنوعی: این شعر از ندامت، یأس و ناامیدی سخن می‌گوید و به وضعیت نابسامان جهان و از دست رفتن ارزش‌های اخلاقی و معنوی اشاره دارد. شاعر از بی‌اعتباری تقدس، ناپایداری زندگی و غلبهٔ جنون و هرج‌ومرج در جهان شکایت می‌کند. همچنین، او به عشق و رنج‌های آن و نیز به حیرت و سردرگمی انسان در برابر این اوضاع اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات حاوی ناامیدی و یأس هستند که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۹۸

دل از ندامت هستی‌، مکدر ا‌فتاده‌ست
دگر ز یاس مگو خاک بر سر افتاده‌ست

درین بساط‌، تنزه کجا، تقدس‌کو
مسیح رفته و نقش سم خر افتاده‌ست

مرو به باغ‌که از خنده‌کاری‌گلها
درین هوسکده رسم حیا برافتاده‌ست

فلک شکوه برآ، از فروتنی مگذر
بلندی سر این بام بر در افتاده‌ست

به هرطرف نگری خودسری جنون دارد
جهان‌خطی‌ست که بیرون‌مسطر افتاده‌ست

به غیر چوب زمینگیری از خران نرود
عصاکجاست‌که واعظ ز منبر افتاده‌ست

نرفت شغل‌گرفتاری از طبیعت خلق
قفس شکسته به آرایش پر افتاده‌ست

کسی به منع خودآرایی‌ات ندارد کار
بیا که خانهٔ آیینه بی‌در افتاده‌ست

سرشک آینه نگذاشت در مقابل آه
ز بی‌نمی چقدر چشم ما تر افتاده‌ست

به عافیت چه خیال است طرف بسش ما
مریض عشق چوآتش به بسترافتاده‌ست

فسانهٔ دل جمع از چه عالم افسون بود
محیط در عرق سعی گوهر افتاده‌ست

توهم به حیرت ازبن بزم صلح‌کن بیدل
جنون حسن به آیینه‌ها درافتاده‌ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.