هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی به مفاهیمی مانند عشق، هستی، عدم، وحدت وجود و رهایی از تعلقات دنیوی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند گل، عنقا و آینه، بر محدودیتهای دنیای مادی و نیاز به گذر از آن برای رسیدن به حقیقت تأکید میکند.
رده سنی:
17+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر برای درک و تجربهی مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. این متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با مضامین عرفانی دارد.
غزل شمارهٔ ۹۳۱
تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی گنجد
گریبان عالمی دارد که در دامن نمیگنجد
گرفتم نوبهاری پیش خود نشو و نما سرکن
بساطآرایی ناز تو در گلخن نمیگنجد
چو بویگل وداع کسوتهستیست اظهارت
سر مویی اگر بالی به پیراهن نمیگنجد
به یکتاییست ربطی تار و پود بینیازی را
که درآغوشچاک اینجا سر سوزن نمیگنجد
بساط ماجری سایه و خورشید طیکردم
در آن خلوت که او باشد، خیال من نمیگنجد
غرور هستی و فکر حضور حقخیال است این
سری در جیب آگاهی به این گردن نمیگنجد
برون تاز است عشق از دامگاه وهم جسمانی
تو چاهی در خور خود کنده ای بیژن نمی گنجد
ز پرواز غبار رنگ و بو آواز میآید
که بالافشانی عنقا در اینگلشن نمیگنجد
تو در آغوش بیپروای دل گنجیدهای ورنه
در این دقتسرا امید گنجیدن نمیگنجد
ببند از خویش چشم و جلوهٔ مطلق تماشا کن
که حسنی داری و در پردهٔ دیدن نمیگنجد
درشتیهای طبع از عشق گردد قابل نرمی
به غیر از سعی آتش آب درآهن نمیگنجد
دل آگاه از هستی نبیند جز عدم بیدل
به غیر از عکس درآیینه روشن نمیگنجد
گریبان عالمی دارد که در دامن نمیگنجد
گرفتم نوبهاری پیش خود نشو و نما سرکن
بساطآرایی ناز تو در گلخن نمیگنجد
چو بویگل وداع کسوتهستیست اظهارت
سر مویی اگر بالی به پیراهن نمیگنجد
به یکتاییست ربطی تار و پود بینیازی را
که درآغوشچاک اینجا سر سوزن نمیگنجد
بساط ماجری سایه و خورشید طیکردم
در آن خلوت که او باشد، خیال من نمیگنجد
غرور هستی و فکر حضور حقخیال است این
سری در جیب آگاهی به این گردن نمیگنجد
برون تاز است عشق از دامگاه وهم جسمانی
تو چاهی در خور خود کنده ای بیژن نمی گنجد
ز پرواز غبار رنگ و بو آواز میآید
که بالافشانی عنقا در اینگلشن نمیگنجد
تو در آغوش بیپروای دل گنجیدهای ورنه
در این دقتسرا امید گنجیدن نمیگنجد
ببند از خویش چشم و جلوهٔ مطلق تماشا کن
که حسنی داری و در پردهٔ دیدن نمیگنجد
درشتیهای طبع از عشق گردد قابل نرمی
به غیر از سعی آتش آب درآهن نمیگنجد
دل آگاه از هستی نبیند جز عدم بیدل
به غیر از عکس درآیینه روشن نمیگنجد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.