هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و فلسفی به مفاهیمی مانند جستجوی حقیقت، عفو و بخشش، ناامیدی و امید، و رابطهٔ انسان با جهان هستی میپردازد. شاعر از زبان استعارهها و نمادهایی مانند چمن کبریا، خورشید، و غبار دشت عدم استفاده میکند تا احساسات عمیق انسانی و سوالات وجودی را بیان کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۱۵۶
سراغت از چمن کبریا که میپرسد
به وهم گرد کن آنجا ترا که میپرسد
معاملات نفس هر نفس زدن پاکست
حساب مدت چون و چرا که میپرسد
جهان محاسب خویش است زاهدان معذور
خطای ما ز صواب شما که میپرسد
کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش
بهکارخانهٔ شرم از خطا که میپرسد
گرفتهایم همه دامن زمینگیری
ره تلاش به این دست وپاکه میپرسد
دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست
فتادگی بلدیم از عصا که میپرسد
درین حدیقه چو شبم نشستهایم همه
سراغ خانهٔ خورشید تا که میپرسد
به حال پیکر بیجانگربستن دارد
مرا دمیه توگشتی جداکه میپرسد
غبار دشت عدم سخت بیپر و بال است
اگر تو پا نزنی حال ما که میپرسد
جواب خون شهیدان تغافلت کافیست
جبین مده به عرق از حیا که میپرسد
دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل
ز تیرهروزی بال هما که میپرسد
چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست
غم معاملهٔ سر ز پا که میپرسد
ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم
به خنده گفت: برو یا بیا که میپرسد
چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل
به عالمیکه تو باشی مراکه میپرسد
به وهم گرد کن آنجا ترا که میپرسد
معاملات نفس هر نفس زدن پاکست
حساب مدت چون و چرا که میپرسد
جهان محاسب خویش است زاهدان معذور
خطای ما ز صواب شما که میپرسد
کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش
بهکارخانهٔ شرم از خطا که میپرسد
گرفتهایم همه دامن زمینگیری
ره تلاش به این دست وپاکه میپرسد
دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست
فتادگی بلدیم از عصا که میپرسد
درین حدیقه چو شبم نشستهایم همه
سراغ خانهٔ خورشید تا که میپرسد
به حال پیکر بیجانگربستن دارد
مرا دمیه توگشتی جداکه میپرسد
غبار دشت عدم سخت بیپر و بال است
اگر تو پا نزنی حال ما که میپرسد
جواب خون شهیدان تغافلت کافیست
جبین مده به عرق از حیا که میپرسد
دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل
ز تیرهروزی بال هما که میپرسد
چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست
غم معاملهٔ سر ز پا که میپرسد
ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم
به خنده گفت: برو یا بیا که میپرسد
چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل
به عالمیکه تو باشی مراکه میپرسد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.