هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعاره‌های غنی، به بیان احساسات عمیق عاشقانه، حیرت و سردرگمی در عشق، و مفاهیم فلسفی مانند هستی و عدم می‌پردازد. شاعر از عناصر طبیعت مانند موج، نسیم، و گل برای توصیف حالات درونی خود استفاده می‌کند و به مفاهیمی مانند عشق، رنج، و جستجوی معنا اشاره دارد.
رده سنی: 16+ متن از نظر زبانی و مفهومی پیچیده است و درک کامل آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی و فلسفی دارد. استعاره‌ها و تصاویر به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۷۵

پی اشک من ندانم به‌کجا رسیده باشد
ز پی‌ات دویدنی داشت به رهی چکیده باشد

ز نگاه سرکشیدن به رخت چه احتمال است
مگر ازکمین حیرت مژه قدکشیده باشد

تب وتاب موج باید ز غرور بحر دیدن
چه رسد به حالم آنکس‌که ترا ندیده باشد

به نسیمی از اجابت چمن حضور داریم
دل چاک بال می‌زد سحری دمیده باشد

به چمن زخون بسمل همه جا بهارناز است
دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد

دل ما نداشت چیزی‌که توان نمود صیدش
سر زلفت از خجالت چقدر خمیده باشد

چه ‌بلندی و چه پستی‌، چه عدم چه ملک هستی
نشنیده‌ایم جایی‌که کس آرمیده باشد

بم‌و زبر هستی‌ما چو خروش‌ساز عنقاست
شنو ازکسی‌که او هم زکسی شنید باشد

ز طریق شمع غافل مگذر درین بیابان
مژه آب ده ز خاری‌ که به پا خلیده باشد

غم هیچکس ندارد فلک غروپیما
به زبان مدبری چند گله می تپیده باشد

به دماغ دعوی عشق سر بوالهوس بلند است
مگر از دکان قصاب جگری خریده باشد

همه‌کس سراغ مطلب به دری رساند و نازید
من و ناز نیم‌جانی‌ که به لب رسیده باشد

به هزار پرده بیدل ز دهان بی‌نشانش
سخنی شنیده‌ام من‌ که‌ کسی ندیده باشد
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.