هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه‌های عرفانی و عاشقانه خود سخن می‌گوید. او از بی‌خودی و رسیدن به شادی در این حالت، عشق به معشوق، جدایی از خود و جهان مادی، و ارتباط با عشق الهی و عرفانی صحبت می‌کند. همچنین، از نقش معشوق در زنده کردن روح خود و یادآوری عهد الست یاد می‌کند. در پایان، شاعر از سرگشتگی و بی‌قراری خود در عشق به شمس تبریزی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌خودی و جدایی از خود ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۸۸

رفتم زِ دستْ خود من در‌ بی‌خودی فُتادم
در‌ بی‌خودیِّ مَطْلَقْ با خود چه نیکْ شادم

چَشمَم بِدوخت دِلْبَر تا غیرِ او نَبینَم
تا چَشم‌ها به ناگَهْ در رویِ او گُشادم

با من به جنگ شُد جان گفتا مرا مَرَنجان
گفتم طَلاقْ بِسْتان گفتا بِدِه بِدادم

مادر چو داغِ عشقَت می‌دید در رُخِ من
نافَم بر آن بُرید او آن دَم که من بِزادم

گَر بر فَلَک رَوانَم وَرْ لوحِ غَیب خوانم
ای تو صَلاحِ جانم‌ بی‌تو چه در فَسادم

ای پَرده بَرفَکَنده تا مُرده گشته زنده
وَزْ نورِ رویَت آمد عَهدِ اَلَستْ یادم

از عشقِ شاهِ پَریان چون یاوه گشتم ای جان
از خویش و خَلْق پنهان گویی پَری نِژادم

تبریزِ شَمسِ دین را گفتم تَنا کِه باشی؟
تَن گفت خاک و جان گفت سَرگشته هَمچو بادم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.