۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۳

تا قدم بر اثر نام و نشان خواهد بود
گوشهٔ دامن ما وقف میان خواهد بود

می نمودند ملایک به ازل عشق به هم
کاین گهر دست زد بی بصران خواهد بود

گر شود کون و مکان زیر و زبر در ره عشق
صورت ناصیه بر خاک عیان خواهد بود

جز به بازار قیامت ، دل پرخون، زنهار
مفروشید که این جنس گران خواهد بود

دیده بی نور شد ازگریه، خدایا به ازل
گفته بودی که به جایی نگران خواهد بود

دلم آخر به تماشاگه دیدار آورد
تا کی این آئینه در آئینه دان خواهد بود

دست فرسوده شود آخر و گمنام شوم
من گرفتم هنرت نقد روان خواهد بود

به سرانجام جم و کی چه نهم بیهده گوش
کمترین بازی افلاک همان خواهد بود

عرفی از پیر مغان دست نداری هر چند
بر دلت بستن زنار گران خواهد بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.