هوش مصنوعی: این شعر با استفاده از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های عمیق، به موضوعاتی مانند عشق، حسرت، تنهایی، و جستجوی معنا در زندگی می‌پردازد. شاعر از عناصری مانند دریا، گوهر، آیینه، و خون برای بیان احساسات پیچیده و متضاد استفاده می‌کد. در نهایت، شعر به این نتیجه می‌رسد که در دریای عشق، رسیدن به ساحل آرامش دشوار است و تنها با فداکاری می‌توان به حقیقت دست یافت.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای خوانندگان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۰۴

شور اشکم‌ گر چنین راه تپش سر می‌کند
تردماغیهای دریا نذر گوهر می‌کند

حسرت جاوید هم عیشی‌ست این مخمور را
جام می‌گردد اگر خمیازه لنگر می‌کند

کاش با آیینه‌سازیها نمی‌پرداختیم
وقت ما را صافی دل هم مکدر می‌کند

جوهر آیینه عرض حیرت احوال ماست
ناله را فکر میانت سخت لاغر می‌کند

آب می‌گردد تغافل خنجر ناز ترا
سرمه در تیغ نگاهت کار جوهر می‌کند

می‌چکد خون تمنا از رگ نظاره‌ام
بس که بی‌رو تو مژگان کار نشتر می‌کند

هیچکس یارب خجالت‌کیش‌ بیدردی مباد
دیدهٔ ما را غبار بی‌نمی تر می‌کند

ای بسا بلبل کزین گلزار بال افشاند و رفت
بسمل ما نیز رقص وحشتی سر می‌کند

اینکه می‌گویند عنقا نقش‌ وهمی‌ بیش نیست
ما همان نقشیم اما کیست باور می‌کند

آب و گوهر در کنار بیخودی آسوده‌اند
موج ما را اضطراب دل شناور می‌کند

هیچکس ‌در باغ امکان‌ کامیاب عیش نیست
گر همه گل باشد اینجا خون به ساغر می‌کند

فقر هم در عالم خود سایه‌پرورد غناست
آرمیدنهای ساحل نازگوهر می‌کند

یمن آگاهی ندارد رغبت‌ گفت و شنود
اینقدر افسانه آخرگوش ما کر می‌کند

حسرت ساحل مبر بیدل که در دریای عشق
کم کسی‌ بی خاک ‌گشتن خاک بر سر کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.