هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای روحی شاعر می‌پردازد. او از ناتوانی‌های خود، رنج‌های عاشقانه، و درماندگی در برابر سختی‌های زندگی سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عشق، شکست، پیری، و ناامیدی اشاره دارد. شاعر از استعاره‌های زیبایی مانند اشک، آیینه، و سنگ برای انتقال احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۳۹

دلیل شکوهٔ من سعی نارسا نشود
ز پافتادگی‌ام ‌ناله را عصا نشود

ز اشک راز محبت به دیده توفان کرد
دل‌گداخته آیینه تا کجا نشود

علا‌ج خسته‌ دلیها مجوز ز طبع درشت
که ‌نرم‌ تا نشود سنگ ‌مومیا نشود

بیان اگر همه مضروف خامشی باشد
چه ممکن است ‌که پامال مدعا نشود

ز چرب‌ و خشک به هر استخوان سر‌اغی هست
هما وگر نه چرا مایل گدا نشود

به پیری آنکه دل از شوخی هوس برداشت
به راستی‌ که خجالت‌کش عصا نشود

جنون چشم ترا دستگاه شوری نیست
که سرمه در نظرش بالد و صدا نشود

ازبن ستمکده سامان رنگ پیدایی
خجالتی‌ست ‌که یا رب نصیب ما نشود

به سعی بی‌اثری نچنان پرافشان باش
که شبنمت ‌گرهء خاطر هوا نشود

دل شکفته ندارد سراغ جمعیت
بر این‌ گره قدری جهد کن که وانشود

به دود وهم‌ گر از چرخ بگذرم بیدل
دماغ نیستی شعله‌ام رسا نشود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.