هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، با زبانی عرفانی و پر از استعاره، به موضوعاتی مانند عشق، شکست، ناامیدی و امید می‌پردازد. شاعر از ناکامی‌های عشق، تلاش‌های بی‌ثمر و جستجوی معنا در زندگی سخن می‌گوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عجز، خموشی و انتظار برای رهایی اشاره دارد.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم مورد استفاده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۴۰

غرور ناز تو تهمت‌کش ادا نشود
به هیچ رنگ‌، می جامت آشنا نشود

طرف اگر همه شوق است ننگ یکتایی‌ست
شکستم آینه تا جلوه بی‌صفا نشود

به گلشنی ‌که شهیدان شوق بیدادند
جفاست بر گل زخمی که خون‌بها نشود

به راستی قدمی‌ گر زنی چو تیر نگاه
به هر نشان‌که توجه‌کنی خطا نشود

ز فیض رتبهٔ عجز طلب چه امکان است
که نقش پا به ره او جبین‌نما نشود

خموشی‌ام به‌ کمالی‌ست ‌کز هجوم شکست
صدا چو رنگ ز مینای من جدا نشود

امید صندل دردسر هوسها نیست
مباد دست تو با سودن آشنا نشود

اگر به ساز نفس تا ابد زنی ناخن
جز آن گره که در این رشته نیست وانشود

به هستی آن همه رنگ اثر نباخته‌ایم
که هر که خاک شود گلفروش ما نشود

بنای وحشت ما کیست تا کند تعمیر
به آن غبار که پامال نقش پا نشود

امید عافیتی هست در نظر بیدل
شکست رنگ مبادا گره‌گشا نشود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.