هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند عشق، هستی، نیاز، و حقیقت وجودی انسان می‌پردازد. شاعر از زبان و بیان ناتوانی خود در توصیف این مفاهیم سخن می‌گوید و به محدودیت‌های انسان در درک حقیقت اشاره می‌کند. همچنین، متن به موضوعاتی مانند رهایی از تعلقات دنیوی، جستجوی معنویت، و پذیرش سرنوشت اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۳۷

از لب خامش زبان واماندهٔ کام است و بس
بال از پرواز چون ماند آشیان دام است و بس

مرکز تسخیر دل جز دیده نتوان یافتن
گوش‌مینا حلقه‌ای گر دارد آن جام است وبس

تا نفس باقی‌ست نتوان بست بال احتیاج
این غناهایی‌که ما داربم ابرام است و بس

از نشان ‌کعبهٔ مقصود آگه نیستم
اینقدر دانم که هستی‌ساز احرام است و بس

وادی امکان ندارد دستگاه وحشتم
هر طرف جولان‌ کند نظاره یک گام است و بس

بسته است از موی چینی صورتم نقاش صنع
صبح ایجادم همان ‌گل‌ کردن شام است و بس

دستگاه ما و من چون صبح برباد فناست
صحن این‌ کاشانه‌ها یکسر لب بام است و بس

کاش از خجلت شرارم برنمی‌آمد ز سنگ
سوختم از شرم آغازی که انجام است و بس

برپر عنقا تو هر رنگی‌که می‌خواهی ببند
صورت آیینهٔ هستی همین نام است و بس

بیش از این نتوان به افسون محبت زیستن
داغم از اندیشهٔ وصلی‌ که پیغام است و بس

پختگی دیگ سخن را باز می‌دارد ز جوش
تا خموشی ‌نیست بیدل مدعا خام‌ است و بس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.