۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵۵

گر شود از خواب من خیال تو محبوس
حسرت بالین من برد پر طاووس

ساز حجابی نداشت محفل هستی
سوخت دل شمع ما به حسرت فانوس

دل نفسی بیش نیست مرکز الفت
چند نشیند نفس در آینه محبوس

دامن بیحاصلی غبار ندارد
رنگ حنا تهمتیست بر کف افسوس

تا نکشد فطرت انفعال تریها
شبنم ما را هواست پردهٔ ناموس

سر ز گریبان مکش ‌که ریخته گردون
شمع در این انجمن ز دیدهٔ جاسوس

منکر قدرت مشو که جغد ندارد
جز به سر گنج پا ز طینت منحوس

گل به ‌کف و در غم بهار فسردن
مزد تخیل پر است جلوهٔ محسوس

گوشت اگر نیست نغمه‌سنج مخالف
صوت موذن بس‌ است نالهٔ ناقوس

ریشه دوانده‌ست در بهار جنونم
پیچش هر گردباد تا پر طاووس

بیدل از این مزرع آنچه در نظر آمد
دانه امل بود و آسیا کف افسوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.