هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیمی مانند جنون، هویت، فرهنگ، عشق، حیرت و پیری می‌پردازد. شاعر از از دست دادن هویت و فرهنگ خود در آتش جنون سخن می‌گوید و به بی‌اعتباری جهان اشاره می‌کند. او از حیرت، نیرنگ و ناتوانی در تغییر شرایط خود می‌نالد و به تأثیر جذبهٔ الفت و رنگ‌های زندگی اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر به حیرت و وهم خود در آیینهٔ وجودش اعتراف می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، مانند هویت، جنون، و حیرت، برای درک و تجربهٔ کامل نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۰۱

به تاراج جنون دادم چه هستی و چه فرهنگش
در آتش ریختم نامی که آبم می‌کند ننگش

به مضمون جهان اعتبارم خنده می‌آید
چها این کوه درخون غوطه زد تا بسته شد سنگش

به شوخی بر نمی‌آمد دماغ ناز یکتایی
من از حیرت فزودم صفر بر اعداد نیرنگش

اگر شخص تمنا دامن ترک طلب‌گیرد
چو موج آخر گهر بندد به هم آوردن چنگش

به غفلت پاس ناموس تحیر می‌کند دل را
در کیفیت آیینه قفلی دارد از رنگش

جوانی تن زد ای غافل‌،‌کنون صبری‌که پیری هم
به‌گوش نقش پا ریزد نواهای خم چنگش

مزاج عافیت ازگردش حالم تماشاکن -
شکستی داشت این مینا که پوشیدند در رنگش

به تحریری نمی‌شایم‌، به تغییری نمی‌ارزم
ندارم آنقدر رنگی که برگردانم آهنگش

تأمل بر قفای حیرت دیدار می‌لرزد
که می‌ترسم به هم آوردن مژگان‌ کند تنگش

چه تسخیر است یارب جذبهٔ تاثیر الفت را
که رنگم تا پر افشاند حنا می‌جوشد از رنگش

در این باغم به چندین جام تکلیف جنون دارد
پر طاووس یعنی پنبهٔ مینای بی‌رنگش

به حیرت رفتهٔ آیینهٔ وهم خودم بیدل
چه صورتهاکه ننهفته‌ست برگل‌کردن رنگش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.