هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از بیدل دهلوی، با زبانی پر از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به بیان حالات عاشق و معشوق می‌پردازد. شاعر از نگاه معشوق، تغافل و بی‌اعتنایی او، و امید و آرزوی عاشق سخن می‌گوید. او از دل‌شدگی، شور عشق، و رنج‌های ناشی از بی‌اعتنایی معشوق می‌نالد و در نهایت، به پذیرش این وضعیت و حتی مرگ در راه عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۳۵

ای جوش بهارت چمن‌آرای تغافل
چون چشم تو سر تا قدمت جای تغافل

عمریست‌ که آوارهٔ امید نگاهیم
ازگوشهٔ چشم تو به صحرای تغافل

از شور دل خسته چه مینا که نچیده‌ست
ابروی تو بر طاق معلای تغافل

ازنقطهٔ‌خالی‌که‌برآن‌گوشهٔ‌ابروست‌
مهری زده‌ای بر لب گویای تغافل

سربازی عشاق به بزم تو تماشاست
هرچند نباشد به میان پای تغافل

کو هوش ادا فهمی نازی که توان خواند
سطر نگه از صفحهٔ سیمای تغافل

هرچند نگاه تو حیات دو جهان است
من‌کشتهٔ تمکینم و رسوای تغافل

فریاد که از لعل تو حرفی نشنیدیم
موجی نزد این گوهر دریای تغافل

دلها به تپش خون شد و ناز تو همان است
مپسند به این حوصله مینای تغافل

از حسن در این بزم امید نگهی نیست
ای آینه خون شو به تماشای تغافل

بیدل نکشیدیم زکس جام مدارا
مردیم به مخموری صهبای تغافل
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.