هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، شاعر پارسی‌گوی هندی، سرشار از تصاویر پیچیده و استعاره‌های عمیق است. شاعر از دردها و رنج‌های درونی خود سخن می‌گوید، از عشق و حیرت، از تنهایی و جست‌وجوی معنا. او از چیزهایی که «دزدیده» سخن می‌گوید، که می‌تواند اشاره‌ای به تجربیات شخصی، عشق ناکام، یا حتی مفاهیم عرفانی باشد.
رده سنی: 16+ متن از نظر زبانی پیچیده و پر از استعاره‌های عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد درونی و حیرت ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۷۸

حرف داغی لاله‌سان زبر زبان دزدیده‌ام
مغز دردی همچو نی در استخوان دزدیده‌ام

نم نچید از اشک مژگان تحیر ساز من
عمرها شد دست‌ از این ‌تردامنان دزدیده‌ام

گر همه توفان ‌کنم موجم خروش آهنگ نیست
بحرم اما در لب ساحل زبان دزدیده‌ام

بر سرکوی تو هم یارب نینگیزد غبار
نالهٔ ‌دردی که از گوش جهان دزدیده‌ام

سایه از بی ‌دست و پایی مرکز تشویش نیست
عافیتها در مزاج ناتوان دزدیده‌ام

همچو عمر از وحشت حیرت سراغ من مپرس
روز و شب ‌می‌تازم از خوبش و عنان دزدیده‌ام

هستی من تا به‌ کی باشد حجاب جلوه‌ات
آتشی در پنبه‌، ماهی در کتان دزدیده‌ام

چون مه نو گر همه بر چرخ بردم داغ شد
جبهه‌ای کز سجدهٔ آن آستان دزدیده‌ام

رنگ من یارب مباد از چشم‌ گریان نم کشد
این ورق از دفتر عیش خزان دزدیده‌ام

می‌توانم عمرها سیراب چون آیینه زیست
زین قدر آبی‌ که من در جیب‌ نان دزدیده‌ام

خورده‌ام عمری خراش از چربی پهلوی خویش
تا شکم از خوردنیها چون کمان دزدیده‌ام

معنیم یکسر گهر سرمایهٔ ‌گنج غناست
نیست زان جنسی‌ که گویی از کسان دزدیده‌ام

ای هوس از تهمت پرواز بدنامم مخواه
همچو گل مشت پری در آشیان دزدیده‌ام

درکتاب وهم عنقا نیز نتوان یافتن
لفظ آن نامی‌ که از ننگ و نشان دزدیده‌ام

در گره وار تغافل نقد و جنس کاینات
بسته‌ام چشم و زمین تا آسمان دزدیده‌ام

هر نفس بیدل بتابی دیگرم خون می‌کند
رشتهٔ آهی‌ که از زلف بتان دزدیده‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.