هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر اندیشههای عمیق عرفانی و فلسفی است. شاعر از مفاهیمی مانند تجرید، آزادی، هوس، حرص، و عرفان سخن میگوید و با استفاده از استعارههای پیچیده، حالات روحی و معنوی خود را توصیف میکند. او از رهایی از تعلقات دنیوی، شکستن قیدوبندها، و رسیدن به حقیقت وجودی سخن میگوید.
رده سنی:
18+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی سنگین، آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد.
غزل شمارهٔ ۲۰۱۴
چو گوهر آخر از تجرید نقش مدعا بستم
به دست افتاد مضمونیکزین بحرش جدا بستم
نگین خاتم ملک سلیمان نیست منظورم
چو نام آوارگیها داشتم ننگی به پا بستم
دبیر کشور یأسم ز اقبالم چه میپرسی
قلم شد استخوان تا نامه بر بال هما بستم
فراغ از خدمت تحصیل روزی بر نمی آید
زگرد دانهگردیدنکمر چون آسیا بستم
عدم آیینهٔ تمثال ما و من نمیباشد
فضولی کردم و زنگار تهمت بر صفا بستم
فغان در سینه ورزیدم نفس خون شد ز بیکاری
به روی دل دری واکرده بودم از کجا بستم
کم مطلب گرفتن نیست بیافسون استغنا
چو گوهر صد زبان از یک لب بیمدعا بستم
ندارد بیدماغی طاقت بار هوس بردن
من و ما کاروانها داشت محمل بر دعا بستم
خمار حرص میباید شکست از گردباد من
سر تخت سلیمان داشتم دل بر هوا بستم
دماغ وضع آزادی تکلف برنمیدارد
نفس در سینه تنگی کرد اگر بند قبا بستم
سخن از شرم عرض احتیاجم در عرق گم شد
چو شبنم هر گره کز لب گشودم بر حیا بستم
بهارستان نازم کرد بیدل سعی آزادی
ندانم از هوسها رست شستم یا حنا بستم
به دست افتاد مضمونیکزین بحرش جدا بستم
نگین خاتم ملک سلیمان نیست منظورم
چو نام آوارگیها داشتم ننگی به پا بستم
دبیر کشور یأسم ز اقبالم چه میپرسی
قلم شد استخوان تا نامه بر بال هما بستم
فراغ از خدمت تحصیل روزی بر نمی آید
زگرد دانهگردیدنکمر چون آسیا بستم
عدم آیینهٔ تمثال ما و من نمیباشد
فضولی کردم و زنگار تهمت بر صفا بستم
فغان در سینه ورزیدم نفس خون شد ز بیکاری
به روی دل دری واکرده بودم از کجا بستم
کم مطلب گرفتن نیست بیافسون استغنا
چو گوهر صد زبان از یک لب بیمدعا بستم
ندارد بیدماغی طاقت بار هوس بردن
من و ما کاروانها داشت محمل بر دعا بستم
خمار حرص میباید شکست از گردباد من
سر تخت سلیمان داشتم دل بر هوا بستم
دماغ وضع آزادی تکلف برنمیدارد
نفس در سینه تنگی کرد اگر بند قبا بستم
سخن از شرم عرض احتیاجم در عرق گم شد
چو شبنم هر گره کز لب گشودم بر حیا بستم
بهارستان نازم کرد بیدل سعی آزادی
ندانم از هوسها رست شستم یا حنا بستم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.