هوش مصنوعی: شاعر در این متن به بازتاب خود در هزاران آینه اشاره می‌کند و در این بازتاب‌ها تنها رنگ خود را می‌بیند. او از ناامیدی، خمار، و فرصت‌های از دست رفته می‌گوید و به دنبال معنا و حقیقت در وجود خود و جهان است. در نهایت، به این درک می‌رسد که همه چیز زودگذر است و حقیقت در وحدت و یکپارچگی نهفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۲۴

هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم
به‌غیر رنگ نبودم‌، بهارکردم و دیدم

ز ناامیدی خمیازه‌های ساغر خالی
چه سر خوشی ‌که به صرف خمارکردم و دیدم

ز چشم هوش نهان بود گرد فرصت هستی
چو صبح یکدو نفس اختیارکردم و دیدم

به غیر نام تو نقدی نبود در گره دل
نفس به سبحه رساندم‌، شمار کردم و دیدم

سر غرور هوا و هوس به طشت خجالت
من از عرق دم تیغ آبدار کردم و دیدم

دلی‌که داشت دو عالم فضای عرض تجمل
ز چشم بسته یک آیینه وار کردم و دیدم

به رنگ شمع بهار حضور خلوت و محفل
شکستی از پر رنگ آشکار کردم و دیدم

کنون چه پرده‌ گشاید صفا به غیر کدورت
که هر چه بود غبار اعتبار کردم و دیدم

قماش‌کارگه ما و من ثبات ندارد
منش به قدر نفس تار تار کردم و دیدم

احد عیان شد از اعداد بیشماری کثرت
هزار را یک و یک را هزار کردم و دیدم

جهان تلافی شغل ترددی که ندارد
تو فرض‌کن‌که من هیچکارکردم و دیدم

دوگام بیش نشد حامل ‌گرانی هستی
شتر نبود نفس بود بار کردم و دیدم

گرفته بود زمین تا فلک غبار تعین
ازین دو عرصه چو بیدل ‌کنار کردم و دیدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.