هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساسات عمیق و متناقض خود سخن میگوید، از حسرت و جنون گرفته تا الهام و عشق. او از تنهایی، غفلت، و آرزوهایش میگوید و با تصاویر شاعرانه مانند ماه نو، شمع، و غنچه، احساساتش را بیان میکند. شعر پر از استعاره و کنایه است و حالات روحی شاعر را به زیبایی به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند جنون و حسرت نیاز به بلوغ فکری برای درک دارند.
غزل شمارهٔ ۲۱۸۳
چو ماه نو به چندین حسرت از خود کام میگیرم
جنونها میکند خمیازه تا یک جام میگیرم
به این گوشی که معنی از تمیزش ننگ میدارد
طنین پشهای گر بشنوم الهام میگیرم
ز فهم مدعا پر دورم افکندهست موهومی
همه با خویش اگر دارم سخن پیغام میگیرم
کمینگاه دو عالم غفلتم از قامت پیری
امل هر جا پرد در حلقهٔ این دام میگیرم
هوای کعبهٔ شوقی به شور آورد مغزم را
که چون شمع استخوان را جامهٔ احرام میگیرم
به یاد چشم او چندان جنون آماده است اشکم
که هر مژگان فشردن روغن از بادام میگیرم
ضعیفی گر به این اقبال بالد پایهٔ نازش
به زیر سایهٔ دیوار چندین بام میگیرم
به ذوق پایبوست هیچ جا خوابم نمیباشد
همین در سایهٔ برگ حنا آرام میگیرم
چو موی کاسهٔ چینی اگر بالد شکست من
شبیخون میزنم بر چین و راه شام میگیرم
ز خاموشی معاش غنچهام تا کی کشد تنگی
لبی وا میکنم گل میفروشم جام میگیرم
به آسانی دل از بار تعلق وا نمیگردد
ز پیمان جنونکیشان گسستن وام میگیرم
تمتع چیست زبن بیحاصلانم چون نگین بیدل
زبانم میخراشدگرکسی را نام میگیرم
جنونها میکند خمیازه تا یک جام میگیرم
به این گوشی که معنی از تمیزش ننگ میدارد
طنین پشهای گر بشنوم الهام میگیرم
ز فهم مدعا پر دورم افکندهست موهومی
همه با خویش اگر دارم سخن پیغام میگیرم
کمینگاه دو عالم غفلتم از قامت پیری
امل هر جا پرد در حلقهٔ این دام میگیرم
هوای کعبهٔ شوقی به شور آورد مغزم را
که چون شمع استخوان را جامهٔ احرام میگیرم
به یاد چشم او چندان جنون آماده است اشکم
که هر مژگان فشردن روغن از بادام میگیرم
ضعیفی گر به این اقبال بالد پایهٔ نازش
به زیر سایهٔ دیوار چندین بام میگیرم
به ذوق پایبوست هیچ جا خوابم نمیباشد
همین در سایهٔ برگ حنا آرام میگیرم
چو موی کاسهٔ چینی اگر بالد شکست من
شبیخون میزنم بر چین و راه شام میگیرم
ز خاموشی معاش غنچهام تا کی کشد تنگی
لبی وا میکنم گل میفروشم جام میگیرم
به آسانی دل از بار تعلق وا نمیگردد
ز پیمان جنونکیشان گسستن وام میگیرم
تمتع چیست زبن بیحاصلانم چون نگین بیدل
زبانم میخراشدگرکسی را نام میگیرم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.