هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره رنج‌های زندگی، ناامیدی از دنیای باطل، و آرزوی آزادی است. او از دردهای وجودی، بی‌تأثیری اقبال، و ذلت‌های زندگی می‌نالد و مرگ را تنها راه رهایی می‌داند. همچنین، شاعر به خموشی و درون‌نگری به عنوان راهی برای روشنایی اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی، ناامیدی وجودی، و اشاره به مرگ به عنوان راه رهایی، درک این شعر را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. همچنین، این متن نیاز به دانش ادبی و شناخت از سبک هندی دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۲۳۳

دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم
تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم

گزند هستی باطل علاجی نیست جز مرگش
ز بی‌تاثیری اقبال سم گل کرده تریاکم

هوا تازی به خاک ذلتم پامال می‌دارد
اگر سوی‌گریبان روکنم سرکوب افلاکم

ز صد مستی قناعت کرده‌ام با یاد مژگانی
دماغ‌گردن مینا بلند است از رگ تاکم

مزار کشتهٔ تیغ تبسم عالمی دارد
سحر خندد غباری هم اگر برخیزد از خاکم

پرافشان می‌روم چون صبح ممکن نیست آزادی
چه سازم ار قفس فرسوده‌های سینهٔ چاکم

ز بی‌دندانی ایام پیری نعمتم این بس
که فارغ دارد از فکر و خیال رنج مسواکم

طلسمی بسته‌ام چول شمع‌ کو خلوت کجا محفل
ز رویم رنگ اگر شویند هستی تا عدم پاکم

کمند کس حریف صید آزادم نمی‌گردد
امل‌ها رشته درگردن‌ کم است از سعی فتراکم

اگر رنگم پرافشانم اگر بومست جولانم
به هر صورت فضولی دستگاه طبع بیباکم

نمی‌سوزم نفس بیهوده در تدبیر جمعیت
دم فرصت‌کسل دارم منش ناچار دلاکم

به حرف و صوت این محمل ندارم نسبتی بیدل
خموشی‌کرده‌ام روشن چراغ‌ کنج ادراکم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.