هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر احساسات عمیق و دردهای پنهان شاعر است که با تصاویر شاعرانهای مانند طاووس دامان، خون حسرت، و غبار حیرانی توصیف شدهاند. شاعر از جنون، انتظار، عشق و رنجهایش میگوید و به وضعیت روحی و روانی خود اشاره میکند. در نهایت، او از بیپناهی و وحشت خود سخن میگوید و اینکه مانند آتش در نیزار است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، برخی از تصاویر شاعرانه مانند 'خون حسرت' و 'وحشت' ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۲۲۶۱
به سودای بهار جلوهات عمریستگریانم
پر طاووس دامانیکه نم چیند ز مژگانم
لبم از شکوه مگشا تا نریزی خون حسرتها
خموشی پنبه است امشب جراحتهای پنهانم
جنون کو تا غبار دستگاه مشربم گیرد
که دامنها فرو رفتهست در چاک گریبانم
گداز انفعالم مانعست از هرزه گردیها
به این نم یک دو دم شیرازهٔ خاک پریشانم
دل هر ذره رنگ خانهٔ آیینه میریزد
به دیدار تو گر خیزد غبار از چشم حیرانم
چوگل هر چند فرصت غیر تعجیلم نمیخواهد
بهار عالمی طی میشود تا رنگ گردانم
کدورت بر نمیدارد دماغ انتظار من
محبت میدهد ساغر ز چشم پیر کنعانم
سببها پر فشانست از نوای ساز رسوایی
هم ندارم اینقدر بهر چه عریانم
نه من از خود طرب حاصل، نه غیر از وضع من خوشدل
همان در خانهٔ مفلس فضولیهای مهمانم
مزاح وحشت اجزایم تسلّی بر نمیدارد
بهگردون میبرم چون صبح گردی راکه بنشانم
به یک وحشت ز چندین مدعا قطع نظر کردم
جهان در طاق نسیان نقش بست از چین دامانم
ز حرف پوچ بیمغزان سراپا شورشم بیدل
ز وحشت چاره نبود همچو آتش در نیستانم
پر طاووس دامانیکه نم چیند ز مژگانم
لبم از شکوه مگشا تا نریزی خون حسرتها
خموشی پنبه است امشب جراحتهای پنهانم
جنون کو تا غبار دستگاه مشربم گیرد
که دامنها فرو رفتهست در چاک گریبانم
گداز انفعالم مانعست از هرزه گردیها
به این نم یک دو دم شیرازهٔ خاک پریشانم
دل هر ذره رنگ خانهٔ آیینه میریزد
به دیدار تو گر خیزد غبار از چشم حیرانم
چوگل هر چند فرصت غیر تعجیلم نمیخواهد
بهار عالمی طی میشود تا رنگ گردانم
کدورت بر نمیدارد دماغ انتظار من
محبت میدهد ساغر ز چشم پیر کنعانم
سببها پر فشانست از نوای ساز رسوایی
هم ندارم اینقدر بهر چه عریانم
نه من از خود طرب حاصل، نه غیر از وضع من خوشدل
همان در خانهٔ مفلس فضولیهای مهمانم
مزاح وحشت اجزایم تسلّی بر نمیدارد
بهگردون میبرم چون صبح گردی راکه بنشانم
به یک وحشت ز چندین مدعا قطع نظر کردم
جهان در طاق نسیان نقش بست از چین دامانم
ز حرف پوچ بیمغزان سراپا شورشم بیدل
ز وحشت چاره نبود همچو آتش در نیستانم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.