هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره بی‌دستگاهی، بی‌قدری و انفعال است. شاعر خود را مانند شمعی می‌بیند که در حال گداختن است و از بی‌اعتباری خود در مقایسه با دیگران سخن می‌گوید. او از ناتوانی در شادی و احساس انزوا می‌گوید و از تأثیرات منفی شهرت و الفاظ بی‌معنا بر روحیه خود شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر به پذیرش وضعیت خود و گریه بر زمین مانند شمع پایان‌کار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۹۳

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم

بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم

آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
صبحی نشد که من هم دامن به خنده چینم

نامم گداخت چندان از انفعال شهرت
کز فلس ماهیان برد نقش دگر نگینم

گویند از میانش جز در کمان نشان نیست
من هم درین توهم همسایهٔ یقینم

چون موج از محبت هر چند آب‌گشتم
نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم

در صلحنامهٔ هوش ثبت است بی‌دماغی
رحمی است کز خط جام بندد کمر نگینم

الفاظ بی معانی بر فطرتم ستم کرد
دست چنار تا کی بندد حنای زینم

خودداری‌ام دل افشرد کو صنعت جنونی
کز چاک یک گریبان صد دامن آفرینم

آخر به سجده تازی از من‌ که می‌برد پیش
بگذار یک دو روزی میدان‌کشد جبینم

سامان سر بلندی یمنی نداشت بیدل
چون شمع آخر کار زد گریه بر زمینم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.