هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که به موضوعاتی مانند رهایی از غفلت، پذیرش درد و رنج به عنوان درسهای زندگی، تلاش برای پیشرفت، و دوری از فریبهای دنیوی میپردازد. شاعر از مخاطب میخواهد که با اضطراب و نارساییها روبرو شود، از طبیعت و حوادث درس بگیرد، و به جای اعتبارات ظاهری، به حقیقت درونی بپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات و استعارههای به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۰۵
رهت سنگی ندارد ای شرر وجد رهایی کن
پر افشانده را بسم الله بخت آزماییکن
ز غفلت چند ساز نغمههای بیاثر بردن
به قدر اضطراب یک سپند آتش نوایی کن
ندامت رهبر است آنجا که طاقتها ضعیف افتد
ز خود گر بر نیایی نوحهای بر نارسایی کن
نگاه عبرت از درد زمینگیری چه غم دارد
مژه بردار و رفع شکوههای بیعصایی کن
دماغ سربلندی خاص استنغاست ای غافل
تو گرد احتیاجی بر فلک هم جبههسایی کن
نیاز پای بوسش تحفهٔ دیگر نمیخواهد
به خون هر دو عالم صفحهٔ شوقی حنایی کن
ز پیشآهنگی قانون عبرتها مشو غافل
به هر سازی که در پای شکست آید صدایی کن
حضور آفتاب از سایه ریزد رنگ خورشیدی
چو محو جلوهاشگشتی دو عالم خودنماییکن
حوادث با طبیعت کارها دارد ملایم شو
شکست رنگ بسیار است فکر مومیایی کن
نفس تا بینشان گشتن کمین زندگی دارد
غبارت را به هر رنگیکه میخواهی هواییکن
تمیز نام و ننگست آشیان عزت و خواری
اگر زین دام وارستی مگس باش و همایی کن
سحاب فضل از هر قطره استعداد میریزد
نهای کم از صدف ای دست حاجت دل گدایی کن
جهان غیرست تا الفتپرست نسبت خویشی
ز خود بیگانه شو با هر که خواهی آشنایی کن
فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت
غبار نیستی شو، خاک در چشم جدایی کن
پر افشانده را بسم الله بخت آزماییکن
ز غفلت چند ساز نغمههای بیاثر بردن
به قدر اضطراب یک سپند آتش نوایی کن
ندامت رهبر است آنجا که طاقتها ضعیف افتد
ز خود گر بر نیایی نوحهای بر نارسایی کن
نگاه عبرت از درد زمینگیری چه غم دارد
مژه بردار و رفع شکوههای بیعصایی کن
دماغ سربلندی خاص استنغاست ای غافل
تو گرد احتیاجی بر فلک هم جبههسایی کن
نیاز پای بوسش تحفهٔ دیگر نمیخواهد
به خون هر دو عالم صفحهٔ شوقی حنایی کن
ز پیشآهنگی قانون عبرتها مشو غافل
به هر سازی که در پای شکست آید صدایی کن
حضور آفتاب از سایه ریزد رنگ خورشیدی
چو محو جلوهاشگشتی دو عالم خودنماییکن
حوادث با طبیعت کارها دارد ملایم شو
شکست رنگ بسیار است فکر مومیایی کن
نفس تا بینشان گشتن کمین زندگی دارد
غبارت را به هر رنگیکه میخواهی هواییکن
تمیز نام و ننگست آشیان عزت و خواری
اگر زین دام وارستی مگس باش و همایی کن
سحاب فضل از هر قطره استعداد میریزد
نهای کم از صدف ای دست حاجت دل گدایی کن
جهان غیرست تا الفتپرست نسبت خویشی
ز خود بیگانه شو با هر که خواهی آشنایی کن
فریب اعتبارات است بیدل مانع وصلت
غبار نیستی شو، خاک در چشم جدایی کن
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.