هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی سرشار از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های عمیق است که به موضوعاتی مانند عشق، رنج، حسرت، تنهایی و ناپایداری دنیا می‌پردازد. شاعر از زبان خود و با استفاده از نمادهایی مانند شمع، غنچه، آیینه و خاکستر، احساسات درونی و دردهایش را بیان می‌کند. او جهان را سرابی بی‌ثبات می‌داند و به جستجوی معنا در میان این ناپایداری‌ها می‌پردازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، همراه با استفاده از استعاره‌های پیچیده، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. درک کامل این متن نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۷۷۷

نمی‌باشد چو من در کسوت تجرید عریانی
که سر تا پا به رنگ سوزنم چشمی و مژگانی

ندارد آه حسرت جز دل خون بسته سامانی
خدنگ بوی ‌گل را نیست غیر از غنچه پیکانی

چو شمع از ما چکیدن هم درین محمل غنیمت دان
که اعجازست اگر از شعله جوشد چشم‌ گریانی

هوا سامان هستی شد حیات بی سر و پا را
نفس‌ کو تا رسد آیینهٔ ما هم به بهتانی

جهان یکسر سراب مطلب‌ست و گیر و دار اما
فضولی می‌کند در خانهٔ آیینه مهمانی

نگه بی‌پرده نتوان یافت از چشم حباب اینجا
بمیرد شمع ما گر برزند فانوس دامانی

دل آخر درگداز ناتوانی جام راحت زد
چو خاکستر شد این اخگر بهم آورد مژگانی

درین ویرانه تا کی بایدت آواره گردیدن
به سعی آبله یکدم به خاک افشار دندانی

زتحریرم چه می‌خواهی ز مضمونم چه می‌پرسی
چو طومار نگاهم غیر حسرت نیست عنوانی

به وضع دستگاه غنچه‌ام خندیدنی دارد
فراهم‌ می‌کنم‌ صد زخم‌ تا ریزم‌ نمکدانی

سواد این شبستانم چسان روشن شود یارب
که چون طاووس وحشت نیز می‌خواهد چراغانی

به هرمحفل چوشمعم اشک باید ربختن بیدل
ندارد سال و ماه هستی‌ام جز فصل نیسانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.